عشقی نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه،عاشق نبودش
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه، تموم درو دیوار این خونه از
عشق تو بی تابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره،داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم،همون که فکرنمی کردی نمیره از پیشش، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه ی دل می گه درختها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده کار ش فراموشی . زده دل رو به بی راه ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه این ابر سیاه . تو که نیستی توی خونه ، دیگه آشفته
بازاریست . تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ ورو رفته ، این کوچه و خیابون ها. من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم.از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ، چند روزه تو میسپاری
گفتم که تو می دونی، سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
دل از تو
نمیگیرم

تنها
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 ساعت 12:07 ب.ظ