خداحافظی
اومدم خداحافظی دیگه دارم میرم سفر
دوست نداشتم بمونی از حال و روزم بی خبر
اومدم بهت بگم که چشم به راه من نمون
دیگه آخرین دفعه ست پا میزارم تو خونه تون
واسه من گریه نکن سیاه نپوش پشت سرم
شاید اینجوری بتونم تو رو از یاد ببرم
واسه بدرقه م نیا چیزی نگو حرفی نزن
میدونم سخته برات دیدن من توی کفن
اینجوری نگام نکن ازت خجالت میکشم
دوست نداشتم که یه خط روی رفاقت بکشم
بگو بخشیدی منو که باید از پیشت برم
چه ببخشی چه نبخشی آخرش مسافرم
من دارم میرم از اینجا نگران من نباش
آخ نفسم بند اومده خونه سنگینه هواش
اینو یادت بمونه رفتنی ها باید برن
حالا نوبت منه فرشته ها منتظرن
سلام مهدیه جان
وبلاگت خیلی قشنگه
ولی دل آدمو به درد میاره و به گریه میندازه.
درکت میکنم
ایشالا همیشه شاد باشی
ایام به کام شادزی
مرسی حامد جان بابت نظرت خوشحال شدم دیدمت
سلام
ممنونم از نظرت شعرات شبیه من هستن
فقط من یه کم نمیدونم
به هرحال قشنگن
مهدیه جان خیلی وبلاگه خوشگلی داری....متن هاتم خیلی قشنگه