این روزها دلم آنقدر نازک شده است که :
به حرفی به رو گرداندنی نمی شکند !
خــــــــــرد می شود !
از آنچه به دست می آورم زود دلزده می شوم !
چه خوب که تورا به دست نیاورده از دست دادم !
اینگونه ... همواره ...
دلبسته ات خواهم ماند ...!
در دادگاه عشق قسمم قلبم بود، وکیلم دلم بود
و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان
قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن
تو اعلام کرد پس محکوم شدم به تنهایی و مرگ
کنار چوبه ی دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم
و من گفتم به تو بگویند:
دوستت دارم
نه شاعرم تا بتونم واسه نگاهت غزل بگم
نه قادرم تا بتونم واسه چشات قصه بگم
فقط اینو خوب میدونم تا زند ه ام تا جون دارم
دوست دارم . . .
گفت : میخوام برات یادگاری بنویسم
گفتم : کجا ؟
گفت : روی قلبت
گفتم : باشه ، بنویس تا همیشه یادگاری بمونه
یه خنجر برداشت
گفتم : این چیه ؟
گفت : هیس
ساکت شدم
گفتم : بنویس چرا معطلی ؟
خنجر رو برداشت و با تیزی خنجر نوشت
دوستت دارم دیوونه
اون رفته
خیلی وقته
کجا ....؟
نمیدونم
اما .......
هنوز زخم خنجر یادگاریش رو قلبم مونده
بدون تو نمیخوام... دستم روی دیوار اتاقت جا ماند پایم روی پلههایی که میدویدیم... رد اشکهایم را بگیر شاید که چشمهایم را گوشهای بیابی کنار خاطره محو لبخندهایت... سرم را به یادگارهایت گرم کردهام چشم بگردانی پیدایش میکنی... لبم را آخرین بار به خداحافظیات بستم نمیدانم کجاست... گوشهایم هم که از قدیم به صدایت وصل بود... لابهلای لباسهایت را نگاه کن آمیخته به عطر تنت صورتم کامل میشود... دلم هم که پیش توست هروقت آمدی سرهمم کن کمی نَفَس هم بیاور تا زندگی کنم...
از همه پرسیدند عشق چیست....؟؟؟؟
از کودکی پرسیدند عشق چیست ؟ گفت........بازی
از نوجوانی پرسیدند عشق چیست؟ گفت....... کینه
ازجوانی پرسیدندعشق چیست ؟ گفت ......... پول وثروت
از پیری پرسیدند عشق چیست؟ گفت............ عمر
ازگل پرسیدند عشق چیست ؟ گفت .......از من خوشبوتر
از پروانه پرسیدند عشق چیست ؟گفت.......... از من زیباتر .
از خورشید پرسیدند عشق چیست؟ گفت .......از من سوزانتر
ودر آخر از خود عشق پرسیدند ای عشق تو کیستی ؟؟
گفت به خدا قسم نگاهی بیش نیستم
پرسید به خاطر کی زنده هستی؟
با اینکه دلم می خواست با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو بهش گفتم به خاطر هیچ کس.
پرسید به خاطر چه زنده هستی؟
با اینکه دلم فریاد میزد به خاطر تو با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ.
ازش پرسیدم تو به خاطر چه زنده هستی؟
در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود گفت
به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است
هرجا بودی یادت نره یه عاشقی به یادته
دو چشم منتظر به در همیشه چشم به راهته
هرجا بودی یادت نره یه بیت جا مونده داری
یه هنجره پر از غزل تو غیبتت تو ساکته
تو ای عزیز هرجا بودی طنین این صدا بودی
برای زنده بودنم نفس بودی هوا بودی
قدم قدم تو جاده ها دلیل رفتنم شدی
تو خود تنم شدی حتی اگه جدا بودی
هرجا بودی یادت نره یه عاشقی به یادته
دو چشم منتظر به در همیشه چشم به راهته
فقط خیال ناز توست که این سکوت رو میشکنه
دست نجیب تو فقط تار دلم رو میزنه
هرجا بودی یادت نره دلم اسیر خواستنه وقتی نباشی کاره من روز و شب رو شمردنه